جدول جو
جدول جو

معنی شی خاله - جستجوی لغت در جدول جو

شی خاله
خاله ی شوهر
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بی خال
تصویر بی خال
(دخترانه)
بی نشان (نگارش کردی: بخا)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شب خانه
تصویر شب خانه
خانه ای که شب ها درویشان در آن به سر می برند
فرهنگ فارسی عمید
(لَ)
حرفۀ حمالی. (از ذیل اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(شَ نَ / نِ)
خانه شب. شبستان که حرم سرای پادشاهان باشد. (از برهان). مرادف شبستان. (آنندراج). شبستان وحرم سرای پادشاهان. (ناظم الاطباء) ، خانه ای که شبها درویشان در آن به سر برند. (ناظم الاطباء) (از برهان). خانه ای را گویند که برای نزول غربا و فقرا در شب مقرر کرده باشند. (آنندراج) :
بنا کرد و نان داد و لشکر نواخت
شب ازبهر درویش شبخانه ساخت.
سعدی.
، خلوتگاهی که شبها در آن عبادت کنند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
النبشاله در تداول مردم مغرب. (مفردات ابن بیطار ج 1 ص 56). به لغت اندلس امسوح است، و آنرا انابینی نیز گویند. نباتی است بزرگ و خرد آن مابین شجر و گیاه و مانند نی مجوف و گره دار و منبت آن اغلب در سنگلاخ ها و کنار آبها و خرد آن به اندازۀ یک وجب یا بیشتر و ساق آن خشبی صلب به ستبری انگشتی است و از ساق آن شاخهای بسیار باریک صلب گره دارروئیده که چون مواضع بندهای آنرا بکشند شاخها از هم جدا گردد و برگ آن مانند برگ زیتون شکوفه ندارد و ثمر آن سرخ به اندازۀ نخودی و پس از خشک شدن سیاه میگردد. رجوع به مفردات ابن البیطار ج 1 ص 56 و تذکرۀ داود ضریر انطاکی ص 59 و مخزن الادویه و امسوح شود
لغت نامه دهخدا
(شَ نَ / نِ)
مانند شیخان. چون شیخان. شبیه به شیخان:
بر نجد شدی ز تیز وجدی
شیخانه ولی نه شیخ نجدی.
نظامی.
، لباسی که شبیه به لباس شیخ (مرشد) باشد:
خرقۀ شیخانه شده شاخ شاخ
تنگدلی مانده و عذری فراخ.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
دهلیز. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(لِ)
دهی از دهستان پره سر طالشدولاب است که در بخش رضواندرۀ شهرستان طوالش واقع است و 114 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
نام دیگر بلخ بامی. بلخ. (یادداشت مؤلف) :
به فرخ ترین فال گیتی فروز
سپه راند از آمل شه نیمروز
سوی شیرخانه به شادی و کام
که خوانی ورا بلخ بامی به نام
به کالف شد از بلخ گاه بهار
وز آنجایگه کرد جیحون گذار.
اسدی
لغت نامه دهخدا
(شَ / شِ نَ / نِ)
عمارتی که دارای شش درگاه باشد. (ناظم الاطباء) ، خیمۀ گرد را گویندو آن را گنبدی نیز نامند. معرب آن شش خانج است. (فرهنگ جهانگیری) (برهان). رجوع به شش طاق و شش خان شود.
- شش خانه تفنگ، تفنگ خان دار و شمخال. (ناظم الاطباء).
، کنایه از عالم است:
مشتری بر طالع ایام تو موقوف کرد
هر سعادت کاندرین شش خانه اسطرلاب یافت.
سراج سکزی (از آنندراج).
، (اصطلاح موسیقی) نوعی از ساز. (ناظم الاطباء). پرده. (فرهنگ جهانگیری)
لغت نامه دهخدا
(شَ / شِ لَ / لِ)
هر چیز یا هرکس که دارای شش سال باشد. (ناظم الاطباء). هرچیز که شش سال بر او گذشته باشد
لغت نامه دهخدا
(شَ نَ / نِ)
دهی از دهستان حسن آباد بخش کلیبر شهرستان اهر. 176 تن سکنه دارد. آب آن از رودخانه و چشمه و محصول آن غلات ومیوۀ جنگل است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
شرابخانه. (آنندراج). به معنی میخانه است. (از غیاث) :
گردش چشم یار را نازم
باد او شیر خانه دل ما.
جلال اسیر (از آنندراج)
محلی که شیر (اسد) را در آن نگاه دارند. (یادداشت مؤلف). باغ وحش
لغت نامه دهخدا
(شَ لَ / لِ)
ناله نمودن در شب. شب هنگام ناله کردن:
به شب نالۀ تلخ زندانیان
به قندیل محراب روحانیان.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(شَهْ لَ / لِ)
شاهبالا. شهبالا. (ناظم الاطباء). بمعنی شه بالا است که همدوش داماد باشد. (برهان). رجوع به شه بالا شود
لغت نامه دهخدا
(چَ لِ)
دهی از دهستان مرکزی بخش لنگرود شهرستان لاهیجان که در 10 هزارگزی خاور لنگرود کنار دریا واقع است. جلگه و مرطوب است و 402 تن سکنه دارد. آبش از چاه. محصولش لبنیات. صیفی و ماهی. شغل اهالی زراعت و صیدماهی و راهش اتومبیل رو است. این آبادی در گذشته اهمیت بیشتری داشته فعلاً دایرۀ گمرک و شیلات و انبارهای نفت در اینجاست. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(یَ / یِ)
خایه کشیده. خایه کنده. خواجه سرا. ساده گرد. (آنندراج). اخته.
لغت نامه دهخدا
تصویری از شیاله
تصویر شیاله
بار بری پیشه بار بر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شش خانه
تصویر شش خانه
خیمه مدور چادر گرد، پرده سرا پرده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیر خانه
تصویر شیر خانه
محلی که شیر را در آن نگهداری کنند باغ وحش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیخاله
تصویر پیخاله
فرهنگستان این کلمه را بمعنی مدفوع شکل پذیرفته است
فرهنگ لغت هوشیار
اصطلاحی است که بهنگام طلبیدن چیزی در راه خدا گویند. یا شی اللهی کردن، گدایی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شش خانه
تصویر شش خانه
خیمه، پرده، خیمه مدور
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شب خانه
تصویر شب خانه
((شَ نِ))
شبستان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بی خایه
تصویر بی خایه
آغا
فرهنگ واژه فارسی سره
خواهر شوهر
فرهنگ گویش مازندرانی
تار مو
فرهنگ گویش مازندرانی
بی اراده و نااستوار، سست اراده، دمدمی مزاج
فرهنگ گویش مازندرانی
کنار، در کنار، برآمدگی عقب پستان گاو
فرهنگ گویش مازندرانی
جوانه و برگ درخت توت
فرهنگ گویش مازندرانی
زیبا و بی نقص، نوعی تفنگ سرپر قدیمی، رشید –دلیر
فرهنگ گویش مازندرانی
سرشاخه های درخت لیلکی و درخت گل ابریشم که در گذشته آن را
فرهنگ گویش مازندرانی
خوره ی مو
فرهنگ گویش مازندرانی
خانه ی شوهر خانه ی بخت
فرهنگ گویش مازندرانی