خانه شب. شبستان که حرم سرای پادشاهان باشد. (از برهان). مرادف شبستان. (آنندراج). شبستان وحرم سرای پادشاهان. (ناظم الاطباء) ، خانه ای که شبها درویشان در آن به سر برند. (ناظم الاطباء) (از برهان). خانه ای را گویند که برای نزول غربا و فقرا در شب مقرر کرده باشند. (آنندراج) : بنا کرد و نان داد و لشکر نواخت شب ازبهر درویش شبخانه ساخت. سعدی. ، خلوتگاهی که شبها در آن عبادت کنند. (ناظم الاطباء)
خانه شب. شبستان که حرم سرای پادشاهان باشد. (از برهان). مرادف شبستان. (آنندراج). شبستان وحرم سرای پادشاهان. (ناظم الاطباء) ، خانه ای که شبها درویشان در آن به سر برند. (ناظم الاطباء) (از برهان). خانه ای را گویند که برای نزول غربا و فقرا در شب مقرر کرده باشند. (آنندراج) : بنا کرد و نان داد و لشکر نواخت شب ازبهر درویش شبخانه ساخت. سعدی. ، خلوتگاهی که شبها در آن عبادت کنند. (ناظم الاطباء)
النبشاله در تداول مردم مغرب. (مفردات ابن بیطار ج 1 ص 56). به لغت اندلس امسوح است، و آنرا انابینی نیز گویند. نباتی است بزرگ و خرد آن مابین شجر و گیاه و مانند نی مجوف و گره دار و منبت آن اغلب در سنگلاخ ها و کنار آبها و خرد آن به اندازۀ یک وجب یا بیشتر و ساق آن خشبی صلب به ستبری انگشتی است و از ساق آن شاخهای بسیار باریک صلب گره دارروئیده که چون مواضع بندهای آنرا بکشند شاخها از هم جدا گردد و برگ آن مانند برگ زیتون شکوفه ندارد و ثمر آن سرخ به اندازۀ نخودی و پس از خشک شدن سیاه میگردد. رجوع به مفردات ابن البیطار ج 1 ص 56 و تذکرۀ داود ضریر انطاکی ص 59 و مخزن الادویه و امسوح شود
النبشاله در تداول مردم مغرب. (مفردات ابن بیطار ج 1 ص 56). به لغت اندلس امسوح است، و آنرا انابینی نیز گویند. نباتی است بزرگ و خرد آن مابین شجر و گیاه و مانند نی مجوف و گره دار و منبت آن اغلب در سنگلاخ ها و کنار آبها و خرد آن به اندازۀ یک وجب یا بیشتر و ساق آن خشبی صلب به ستبری انگشتی است و از ساق آن شاخهای بسیار باریک صلب گره دارروئیده که چون مواضع بندهای آنرا بکشند شاخها از هم جدا گردد و برگ آن مانند برگ زیتون شکوفه ندارد و ثمر آن سرخ به اندازۀ نخودی و پس از خشک شدن سیاه میگردد. رجوع به مفردات ابن البیطار ج 1 ص 56 و تذکرۀ داود ضریر انطاکی ص 59 و مخزن الادویه و امسوح شود
مانند شیخان. چون شیخان. شبیه به شیخان: بر نجد شدی ز تیز وجدی شیخانه ولی نه شیخ نجدی. نظامی. ، لباسی که شبیه به لباس شیخ (مرشد) باشد: خرقۀ شیخانه شده شاخ شاخ تنگدلی مانده و عذری فراخ. نظامی
مانند شیخان. چون شیخان. شبیه به شیخان: بر نجد شدی ز تیز وجدی شیخانه ولی نه شیخ نجدی. نظامی. ، لباسی که شبیه به لباس شیخ (مرشد) باشد: خرقۀ شیخانه شده شاخ شاخ تنگدلی مانده و عذری فراخ. نظامی
نام دیگر بلخ بامی. بلخ. (یادداشت مؤلف) : به فرخ ترین فال گیتی فروز سپه راند از آمل شه نیمروز سوی شیرخانه به شادی و کام که خوانی ورا بلخ بامی به نام به کالف شد از بلخ گاه بهار وز آنجایگه کرد جیحون گذار. اسدی
نام دیگر بلخ بامی. بلخ. (یادداشت مؤلف) : به فرخ ترین فال گیتی فروز سپه راند از آمل شه نیمروز سوی شیرخانه به شادی و کام که خوانی ورا بلخ بامی به نام به کالف شد از بلخ گاه بهار وز آنجایگه کرد جیحون گذار. اسدی
عمارتی که دارای شش درگاه باشد. (ناظم الاطباء) ، خیمۀ گرد را گویندو آن را گنبدی نیز نامند. معرب آن شش خانج است. (فرهنگ جهانگیری) (برهان). رجوع به شش طاق و شش خان شود. - شش خانه تفنگ، تفنگ خان دار و شمخال. (ناظم الاطباء). ، کنایه از عالم است: مشتری بر طالع ایام تو موقوف کرد هر سعادت کاندرین شش خانه اسطرلاب یافت. سراج سکزی (از آنندراج). ، (اصطلاح موسیقی) نوعی از ساز. (ناظم الاطباء). پرده. (فرهنگ جهانگیری)
عمارتی که دارای شش درگاه باشد. (ناظم الاطباء) ، خیمۀ گرد را گویندو آن را گنبدی نیز نامند. معرب آن شش خانج است. (فرهنگ جهانگیری) (برهان). رجوع به شش طاق و شش خان شود. - شش خانه تفنگ، تفنگ خان دار و شمخال. (ناظم الاطباء). ، کنایه از عالم است: مشتری بر طالع ایام تو موقوف کرد هر سعادت کاندرین شش خانه اسطرلاب یافت. سراج سکزی (از آنندراج). ، (اصطلاح موسیقی) نوعی از ساز. (ناظم الاطباء). پرده. (فرهنگ جهانگیری)
شرابخانه. (آنندراج). به معنی میخانه است. (از غیاث) : گردش چشم یار را نازم باد او شیر خانه دل ما. جلال اسیر (از آنندراج) محلی که شیر (اسد) را در آن نگاه دارند. (یادداشت مؤلف). باغ وحش
شرابخانه. (آنندراج). به معنی میخانه است. (از غیاث) : گردش چشم یار را نازم باد او شیر خانه دل ما. جلال اسیر (از آنندراج) محلی که شیر (اسد) را در آن نگاه دارند. (یادداشت مؤلف). باغ وحش
دهی از دهستان مرکزی بخش لنگرود شهرستان لاهیجان که در 10 هزارگزی خاور لنگرود کنار دریا واقع است. جلگه و مرطوب است و 402 تن سکنه دارد. آبش از چاه. محصولش لبنیات. صیفی و ماهی. شغل اهالی زراعت و صیدماهی و راهش اتومبیل رو است. این آبادی در گذشته اهمیت بیشتری داشته فعلاً دایرۀ گمرک و شیلات و انبارهای نفت در اینجاست. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
دهی از دهستان مرکزی بخش لنگرود شهرستان لاهیجان که در 10 هزارگزی خاور لنگرود کنار دریا واقع است. جلگه و مرطوب است و 402 تن سکنه دارد. آبش از چاه. محصولش لبنیات. صیفی و ماهی. شغل اهالی زراعت و صیدماهی و راهش اتومبیل رو است. این آبادی در گذشته اهمیت بیشتری داشته فعلاً دایرۀ گمرک و شیلات و انبارهای نفت در اینجاست. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)